کشتار مسلمانان در میانمار
چند روزی است که در حوالی ما ، فقط کمی آن طرف تر حوادثی در حال رخ دادن است که یا از آن بی اطلاع ایم، یا اینکه آنقدر نسبت به آن بی تفاوتیم که فقط به زبان نمی آوریم: (خوب چکار کنم؟ خوب که چی؟ و ...). اما با رفتار و بی تفاوتی مان شاید یک " به درک" درست و حسابی نثار این رفتار وحشیانه می کنیم.
در دنیایی که مدعیان آزادی و دموکراسی آنچنان این واژه را در بوق و کرنا کرده اند و به بهانه ی آن از فرسنگ ها آن سو تر به کشورهای دیگر تجاوز نظامی میکنند، سکوت در برابر کشتار و آواره کردن عده ای که جرمشان تنها مذهبشان است، جای شکی نمی گذارد که دموکراسی واژه ای است درخور ملعبه ی دست و دست آویزی برای استعماری نوین.
و اما من و تو که داعیه ی هم نوعی و هم کیشی آنلان را داریم و خیر سرمان دانشجویی و ادعای روشن فکریمان میشود،در برابر این همه ظلم و کشتار بی رحمانه حتی آهــــی هم از دل نمی کشیم .دل مان را خوش کرده ایم به نماز و روزه ای که این روزها میگیرم و سرمان گرم است به سریال های دم افطار و نود و ...وای برمن.
در ادامه یک غزل از شاعر نوجوان اهوازی که در حد توان خود ، حداقل قدمی برای همدردی با مسلمانان مظلوم در میانمار برداشته است تقدیم می شود.